خیلی وقته
خیلی وقته که نتونستم بیام تو وبت بنویسم . عزیزم راستش این بیماری بد جور گرفتارم کرده . خیلی کند شدم . و ماشاالله شما هم که وروجک .خوب وقت نمی کنم بنویسم .
الان هم که تونستم یه سر بیام شما رو خوابوندم و خوشبختانه کار زیادی نیست .
شش ماه گذشت . هر روز با حضور شما پر از شیرینی و امید بود. حضورت به من نیرو میده تا قوی تر از همیشه قدم بر دارم و برای سلامتی بیشتر تلاش کنم.
شیرینم بهترینم نمیدانی که چه لذتی از حضورت دارم. با نگاه کردنت با شیطنت هات با هزار و یک کارت من و متعجب می کنی و لبم رو خندون .
[اگر درست نمی نویسم بهم حق بده ، حول شدم و عجله دارم آخه هر لحظه امکان داره بیدار بشی.]
فرشته آسمونی مامان از کارهای این دورانت بگم . پسر خیلی خوبی بودی . 20 روزه که شروع کردی به غذا خوردن و عاشق فرنی ، حریره بادوم و کرم سیب هستی اما سوپ و پوره ها رو باید با هزار ادا بهت بدم . دوست داری قاشق رو خودت دست بگیری و من عاشق اینم که میخوای مستقل باشی . پسر تمیزی هستی .
کوچولوی مامان هنوز غلت نمی زنی فکر کنم تو این یه کار به دایی ارشیا رفتی . آخه اونم غلت نزد و دمر نشد . شما از اون دسته بچه هایی هستید که چهار دست و چا یا نمیرن یا خیلی کم . الان هم تقریبا خوب می تونی بشینی . محکم می ایستی و با روروئک خوب راه می ری.
خدا رو شکر که هستی.
عاشق لوستر و هر چیزی که از دیوار آویزونه هستی.
هنوز از مهمون و مهمونی خوشت نمیاد . اما خوب با این مامان و بابا تو هم عادت می کنی.
خیلی شیطنت می کنی .
ادای گریه کردن در میاری و گاهی که ما چیزی میخوریم صدای ملچ و مولوچ در میاری که یعنی منم می خوام .
خوب می دونی که هر چیزی که داخل ظرف هست خوردنیه .
عاشق خوردن هستی. مخصوصا شیرینی .
من عاشق پسر شیرین خودم هستم.
تو یه فرصت مناسب همه عکسهای این 6 ماه رو برات میذارم.
وزن شما در 6 ماهگیتون: 8200
قد :68
دور سر :44
دوستتتتتتتتتتتت دارم هوارتا.