عرفانعرفان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات نی نی مون

دوماهگی

دو ماهگی شما فرشته آسمونی مامان تو شرایطی گذشت که به جای خنده و شادی تو خونه ما فقط صدای ناله و درد و گریه و دعا بود. صدایی که از همه بیشتر شما گل پسرم و دایی ارشیا کوچولو رو اذیت می کرد. درک اتفاق های بدی که داشت برامون می افتاد خیلی سخت بود. روزگار خیلی سخت بود و پر از عذاب هر روزی که می گذشت و شما بزرگتر می شدی اشک چشم من برای نابود شدن یه آرزوی دیگه ام برای شما بیشتر می شد. به سختی می تونستم شما رو بغل کنم و سخت تر شیر دادن شما بودن . گاهی انقدر درد می کشیدم که شیر دادن به شما تو 4 یا 5 مرحله انجام می شد. نمی تونستم کاری کنم . فقط دعا می کردم زودتر خوب بشم. از دکترم می خواستم که کاری کنه که من فقط بتونم روی ویلچر بشینم . داشتیم ...
28 آذر 1394

گاه نگار 40 روزگی

امروز که دارم خاطرات آن روزهایی که باید می نوشتم را می نویسم هنوز بیمارم. خیلی کوتاه برات تعریف می کنم که وقتی که 16 روزت بود مریض شدم.خیلی سخت و امروز که نزدیک سه ماهگی ات هست هنوز مریض هستم.به خاطر اون دو تا آمپول بی حسی که داشتم خیلی ناگهانی از روز 16 دیگه نتونستم راه برم و این راه نرفتن کاملا شبیه فلج شدن بود با این تفاوت که درد خیلی زیادی داشت روزها و شب های زیادی فقط صدای آه و ناله و گریه من از خونه شنیده می شد و تو عزیزکم با صبوری تمام این فراز و نشیب ها رو تحمل کردی . نمیخوام از غم های خودم بگم . خدا رو شکر امروز با کمک آقای دکتر با کمک واکر دوباره دارم راه میرم و به زودی زود به امید خدا دوباره مثل قبل میشم. امید خوب شدن رو از ...
22 مهر 1394
1