عرفانعرفان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات نی نی مون

I'm pregnant.

ساعت 6/10 صبح روز 93/9/3 برای نماز صبح بیدار شدم. دیگه دلم طاقت نیاورد . باید تست میکردم . اولش یه خط افتاد انقدر ناراحت شدم که رو به آینه شروع کردم به خودم غر زدم . وقتی دست و رویی شستم و وضو گرفتم برگشتم که بی بی چک رو بردارم که حس کردم انگار یه خط دیگه هم هست . گذاشتمش بالای تخت و رفتم با دل لرزون نماز بخونم. نمازم رو که خوندم برگشتم و فوری نگاه کردم.انگاری درست می بینم و واقعا دو تا خطه . اما هنوز هم نمی تونستم باور کنم . نتونستم صبر کنم و بهروز رو بیدار کردم . فقط پرسیدم : چند تا خط میبینی ؟ به زور چشماش رو باز کردو گفت : دو تا گفتم: خوب بخواب دو سه دقیقه خواب...
3 آذر 1393

گاه و بی گاه

روزهایم را می گذارنم در گاه و بیگاه ندانم هایم نمیدانم راهی که پیش رو دارم به کجا آباد می رود یا ناکجا آباد؟ این روزها صدای سکوت گوشم را کر می کند. انتظار کشنده است بسیار . رسم نا شکنی کرده ام میدانم اما منتظرم. بیا زود زود بیا.  
1 آبان 1393

به نام خدا

این روزهایم هر روز با نام تو می گذرد.  میخواهم وب لاگ دانه وجودم هم با نام تواغاز شود. پس خداوندا مرا ان ده که ان به   
30 مهر 1393