I'm pregnant.
ساعت 6/10 صبح روز 93/9/3 برای نماز صبح بیدار شدم.
دیگه دلم طاقت نیاورد .
باید تست میکردم .
اولش یه خط افتاد انقدر ناراحت شدم که رو به آینه شروع کردم به خودم غر زدم .
وقتی دست و رویی شستم و وضو گرفتم برگشتم که بی بی چک رو بردارم که حس کردم انگار یه خط دیگه هم هست . گذاشتمش بالای تخت و رفتم با دل لرزون نماز بخونم.
نمازم رو که خوندم برگشتم و فوری نگاه کردم.انگاری درست می بینم و واقعا دو تا خطه .
اما هنوز هم نمی تونستم باور کنم . نتونستم صبر کنم و بهروز رو بیدار کردم . فقط پرسیدم : چند تا خط میبینی ؟
به زور چشماش رو باز کردو گفت : دو تا
گفتم: خوب بخواب
دو سه دقیقه خوابید بیدار شد و پرسید: دو تا یعنی چی ؟
گفتم : یعنی الان یه نی نی تو دل منه بابایی.
یکم وقت گذروندم تا زمان بگذره بتونم برم آزمایشگاه .
ساعت ها بعد از آزمایش اصلا نمیگذشت.
مسئول آزمایشگاه گفته بود ساعت 5 بعد از ظهر جواب حاضر میشه اما بابایی طاقت نیاورد ساعت 4 گفت زنگ بزن ببین حاضره.
زنگ زدم و خوشبختانه حاضر بود و دو تایی بدو رفتیم که جواب بگیریم . بعلههههههههههههههههه یه مثبت بزرگ .
خوش اومدی عشق من به دنیا