عرفانعرفان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات نی نی مون

هنوز هم پر از دلهره

امروز وقت ملاقات با پزشکی که انتخاب کرده بودم را داشتم. بعد از کلی انتظار و البته لرزیدن از سرما ( آخه مطب نمیدونم چرا انقدر سرد بود) بالاخره نوبت من شد که برم داخل . خانم دکتر ازم پرسید خوب چه خبر؟ گفتم : فکر کنم باردارم. گفت : به سلامتی. خوب حالا بگو ببینم .... و یه نگاه به پرونده کرد و با تردید نگاهم کرد گفت :شما همون خانومی هستی که فقط یکبار اقدام کرده بودی؟ گفتم : بله دقیقا گفت: به به یه کوچولوی نادر . میدونی این کوچولو جز معدود کوچولو هایی هست که تو این سن پدر و مادر با اولین اقدام تشکیل میشه. فقط لبخند زدم یاد جمله همیشگی خودم افتادم که همیشه به بهروز می گفتم آخه من باهوشم .اما اینبار تو دلم گفتم آخه نی ن...
10 آذر 1393

اولین ملاقات با پزشک

پر از دلهره هستم پر از نگرانی گاهی فکر میکنم که فقط خیالی اما پس تست ها چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برای یک روز دیگه وقت گرفتم برای ملاقات با دکتر ( خانم دکتر فرشته سادات جلالی) خیلی تعریفش رو شنیدم  از طرفی هم مسیرش برای رفت و آمد نه ماه خیلی برام خوبه. امیدوارم زودی دوشنبه از راه برسه. میخوام مطمئن بشم که هستی. دوستت دارم کنجد مامان .   ...
9 آذر 1393

I'm pregnant.

ساعت 6/10 صبح روز 93/9/3 برای نماز صبح بیدار شدم. دیگه دلم طاقت نیاورد . باید تست میکردم . اولش یه خط افتاد انقدر ناراحت شدم که رو به آینه شروع کردم به خودم غر زدم . وقتی دست و رویی شستم و وضو گرفتم برگشتم که بی بی چک رو بردارم که حس کردم انگار یه خط دیگه هم هست . گذاشتمش بالای تخت و رفتم با دل لرزون نماز بخونم. نمازم رو که خوندم برگشتم و فوری نگاه کردم.انگاری درست می بینم و واقعا دو تا خطه . اما هنوز هم نمی تونستم باور کنم . نتونستم صبر کنم و بهروز رو بیدار کردم . فقط پرسیدم : چند تا خط میبینی ؟ به زور چشماش رو باز کردو گفت : دو تا گفتم: خوب بخواب دو سه دقیقه خواب...
3 آذر 1393