عرفانعرفان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات نی نی مون

غربالگری سه ماهه اول

1393/10/28 14:28
نویسنده : mamani
373 بازدید
اشتراک گذاری

صبح ساعت 6 بیدار شدم تا هم صبحانه بخوریم هم کم کم حاضر بشیم بریم برای غربالگری.

ساعت 8 صبح ازمایشگاه بودیم برای پذیرش یه سری فرم دادن که پر کنم. و بعدش منو فرستادن برای ازمایش .

دستم رو کلی سوراخ کردن. نمی دونم از اضطراب بود یا از چیز دیگه نه خون زیادی تونستم بدم و نه رگ دستم پیدا می شد. خلاصه با بدبختی یه مقدار خیلی کم از من خون گرفتن.

یه ادرس دادن گفتن به این آدرس مراجعه کن برای سونوNT .

با بابایی به سمت سونو رفتیم اونجا هم یه کم معطل شدیم خانوم منشی بد اخلاقش به من میگفت آب میوه شیرین بخور . اما خوب منم خودم رو میشناختم صبح مایعات اذیتم می کرد. گوش نکردم ولی کلی شکلات خوردم. حتی وقتی نوبت من شد یه دونه شکلات هنوز تو دهنم بود.

خلاصه رفتیم داخل و رو تخت دراز کشیدم . خیلی دلم سوخت بابایی با اون حال بدش اومد که تو رو ببینه اما نذاشتن بیاد داخل . البته سی دی سونو رو گرفتم اما خوب اون دیدن من کجا و اون یه کوچولو فیلم از سونو کجا.

خلاصه که آقای دکتر شروع کرد به بررسی و دیدن شما .

وقتی این صحنه رو ازت دیدم کلی تو دلم ذوق کردم دلم نمیخواست حتی از شادی گریه کنم فقط لبخند میزدم . ساکت ساکت بودم تا هر چی دکتر میگه رو بشنوم. فدای اون شکم قلمبه ات عزیزکم. شاخ شمشادم قدت شما همون جوری که داری تو تصویر می بینی از سر تا انتهای کمر شده 56.1 میلی متر.

دلم قنج میرفت از دیدن اجزای صورتت همون موقع بود که دکتر گفت ببین این بینی اش هست . تو دلم بهش خندیدم که دکتر تو داری به من تیغه بینی نشون میدی و من بینی لب گونه حتی چشم هاشم می بینم . عزیزکم ببین چقدر خوشگله.

وای مامانی نمیدونی چقدر شیطون بودی هم ورجه وورجه می کردی . همش دست و پاهات رو تکون میدادی و قل می خوردی دکتر دائما به شکم من ضربه میزد تا تو رو برگردونه. شکلات دهنم رو بیشتر مزه می کردم و قورت می دادم بعد از 20 ثانیه شاید چنان تکون تکون میخوردی من هم که فقط دلم ضعف می رفت برات و می خندیدم.

داشتم تو تصویر قلب نازنینت رو میدیدم که تکون میخورد از آقای دکتر پرسیدم اونی که تکون میخوره قلبشه؟ که اومد روش گفت اره و صدای نازنین قلبت رو برام بخش کرد. 165 تا تعداد ضربان قلبت بود عزیزم. ایشالا همیشه قلبت با  صدا خوش طنین و عالی بزنه گلکم.

خلاصه اومد که اندازه پشت گردن شما رو بگیره اما انگار لج کرده بودی پشتت رو کرده بودی و هرکاری می کرد شما روی زیبات رو نشون نمیدادی.

شیطونی مامانی خیلی شیطون.

تا اینکه 

نمیدونم این مقدار خوب هست یا نه اما می بینی گلم نوشته 1.5 . امیدوارم که سلامت باشی.

از اقای دکتر پرسیدم .ایشون گفتن همه چی خوبه .

راستی هنوز هم جنسیت شما مشخص نیست یعنی اقای دکتر گفتن تا آخر چهار ماه نمیگن. شاید اگه چک می کرد میشد بگه ولی نگفت.

وقتی اومدم بیرون انقدر خوشحال بودم که تند تند برای بابایی تعریف می کردم . قند تو دل بابایی آب شد همش منتظر بود که بریم خونه سی دی شما رو ببینه .

فقط لحظه ای که جواب دادم عکس سونو رو نشونش دادم . اومدیم دوباره به سمت آزمایشگاه.

اونجا جواب سونو رو گرفتن و قرار بر این شد که ساعت 6 بعد از ظهر با پیک برامون بفرستن.

کلی انتظار کشیدم تا جواب به دستم رسید اما وقتی هم رسید چیزی رو متوجه نشدم. فقط اینو می دونم که نمودار ها همه چی رو نرمال و بی خطر نشون داد.

بازم باید صبر کنم تا چهارشنبه که بتونم برم پیش دکتر .

دوستت داریم عروسکم. خیلی زیاد .

پسندها (2)

نظرات (1)

Kosar
4 بهمن 93 21:15
ﺑﺨﻮﻧﯿﺪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻣﯿﻤﯿﺮﯾﺪ . . . . ﭘﺎﮐﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻟﻢ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻤﯿﺮﯾﺪ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪ ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺰﯾﺰﯾﻦ
mamani
پاسخ