سونوگرافی ناهنجاری و تعیین جنسیت
دیروز یکی از بهترین روزهای عمرم بود. یه روز پر از عشق یه روز پر از خنده و شادی.
از ذوق و شوق با بابایی نیم ساعت زودتر به مطب دکتر حسینی رفتیم. البته توی برگه ای که بهمون داده بودن گفته بودن که ساعتی که وقت داده میشه یه زمان ضمنی هست . ممکنه تا یک ساعت تاخیر برای سونو داخل فرستاده بشیم .
ولی از اونجایی که کلی ذوق داشتیم نیم ساعت زودتر رسیدیم.
خیلی دلهره داشتیم ولی سعی می کردیم که خودمون رو آروم نشون بدیم و لبخند بزنیم.
زمان می گذشت و ما راجع به همه چی حرف می زدیم الی شما عزیز دل من . می ترسیدیم نکنه نگرانی از بین کلمات به گوش اون یکی برسه.
انقدر که شما نازی و گل ما زیاد معطل نشدیم بعد از 25 دقیقه اسم مامان رو خوندن و من به همراه بابایی وارد اتاق سونو شدیم.
بابایی دوربین رو آماده کرد تا فیلم بگیره و من آماده دراز کشیدم .
آقای دکتر که اومد من دو تا چشم که داشتم دو تا دیگه هم قرض کردم تا شما دردونه رو ببینم.
همین که تصویر شما اومد رو صفحه تلویزیون من خندم گرفت آخه ماشالا کاملا جنسیت شما معلوم بود.
بابایی پرسید آقای دکتر میشه جنسیت رو هم بهمون بگید که من خندیدم و گفتم کاملا معلومه .
دردونه مادر پسره.
که دکتر هم تایید کرد و گفت بعله پسره ببین از پهلو کاملا مشخصه.
بعد هم شروع به بررسی تک تک اعضا بدن شما کردن .
فدای اون انگشتای ناز کوچولوت بشم خوشگلم .
دل بابایی رو که با اون انگشت های نازت بردی. انگشت شصتت رو داشتی می مکیدی.
توپولی مامان پاهای نازت دیدنی بود. از دیروز هزار بار با بابایی فیلم شما رو دیدیم.
دامادت کنم عسل من .
اگه بدونی از دیروز وقتی میگم پسرم چه حالی می شم.
با بابایی فقط داریم نقشه می کشیم. بابایی که برای شما تمام اسباب بازی های دنیا رو میخواد بخره.
همش میگه برای پسرم این کار رو می کنم برای پسرم اون کار رو میکنم .
از لحظه ای هم که متوجه جنسیت شما شده دنبال یه اسم پر مغز و شایسته برای شما می گرده.
یکی از عکس های شما رو براتون میذارم تا به یادگار برات بمونه هر چند که تمام عکس های سونو رو براتون نگه میدارم اما خوب اینجا هم میذارم چون مزه خودش رو داره.
پسرکم شاخ شمشاد مادر عاشقانه دوستت دارم.